از آواتار چه یاد گرفتیم؟
بعد از دیدن هر دو انیمیشن آواتار آخرین بادافزار و افسانه ی کورا متوجه یک چیزی شدم.
اینها به عنوان انیمیشن های کودکان مفاهیم واقعا عمیقی رو منعکس میکردند...
هیچ ملت خوب و ملت بدی در کار نیست
توی همه ی اونا هم آدمای درستکار هست
و هم آدمای شرور
روشنایی و تاریکی در همه جا وجود داره
و با این وجود...
بعضیا برای قدرت می جنگند
و بعضی برای تساوی
بعضی برای اتحاد
بعضی برای آزادی
و بعضی هم برای توازن
در نهایت همیشه آدم بدا هستند که شکست میخورند
ولی واقعیت اینکه هدف هموناست که جهان رو عوض میکنه
در پایان...
هیچ چیز واقعا تموم نمی شه
.
.
.
.
.
.
بلکه رشد میکنه
و منتقل میشه
و چرخه ادامه پیدا میکنه...
انگ به من یاد داد که همیشه یک راه حل صلح آمیز در هر چیزی وجود دارد .
حتی اگه تموم دنیا تو رو به انجام کاری مجبور کنند تا زمانی که خودت باور داشته باشی
که اون کار اشتباهه باید سر عقایدت باستی .خشونت هیچوقت جواب مشکلات نیست.
همیشه یه راه حلی پیدا میشه که مشکلاتت رو با روش معقول تری حل کنی.
و مسئولیت پذیری و انجام درست وظایف میتونه باعث بشه
آدم به عمیق ترین ترس هاش غلبه کنه.
میتونه باعث بزرگ شدن فرد بشه.
کاتارا به من یاد داد که وقتی شرایط سعی میکنه عزیزانت را نابود و تکه تکه کنه عشق و
راهنمایی کلیدهای اصلی برای کنار هم نگه داشتن کسانی هستند که برایت اهمیت دارند.
حتی اگر تمام دنیا بر علیه تو باشد،تا زمانی که حاضر باشی
برای رسیدن به خواسته ات سخت تلاش کنی میتوانی بهش برسی.
ساکا به من یاد داد، مهم نیست شرایط چقدر وخیم باشه...
همیشه زمان برای گفتن جوک های خوب وجود داره.
هیچوقت فکر نکن که به خوبی بقیه نیستی. توی هر کسی یه استعدادی هست
که اونو خاص تر از بقیه میکنه ؛ فقط کافیه که دنبالش بگردی...
و هیچوقت خودت رو دست کم نگیر. مهم نیست که توی چیزی ضعیف باشی
مهم اینکه چطوری میتونی با نقاط قوتت ، ضعف هاتو بپوشانی.
زوکو به من یاد داد که سرنوشت هر کسی فقط و فقط به خودش بستگی دارد...
و اگر به قلبت اعتماد کنی میتونی در سخت ترین شرایط هم راه درست رو تشخیص بدی.
انقدر نباید به فکر انتظارات دیگران بود ، مهمترین چیز اینکه خودت از خودت چه انتظاری داری...
هیچکس نمیتونه سرنوشت تو رو تعیین کنه. این چیزیه که خودت درستش میکنی
با انجام دادن کار درست!
هیچوقت برای تغییر دیر نیست. شاید تغییر امروز تو سرنوشت دنیا رو عوض کنه.
مردمی که واقعا بهت اهمیت میدن کسانی هستند که کنارت می مونند...
چه در زمان خوشی و چه در مشکلات.
اونا به خاطر خودت دوستت دارند و نه به خاطر اینکه چقدر «باشرافت و پرافتخار» هستی!
تاف به من یاد داد که قدرت زمانی مفید خواهد بود که از آن در جهت درست استفاده کنی
حتی اگر مجبور باشی راه درست رو خودت بسازی.
هیچوقت نگذار تفکراتی که بقیه راجع به ظاهرت دارند خود واقعی تو را تغییر بده.
تاف یاد داد که حتی آدم های ناتوان هم میتونن غیر ممکن ها رو ممکن کنند!
آزولا به من یاد داد که حتی یک پرنسس هم میتونه تنها و بی کس بمونه...
چون اگر تشنه ی قدرت باشی و اعتماد به بقیه رو از یاد ببری
بالاخره یک روزی زمین خواهی خورد.
هر کسی تو زندگی به عشق نیاز داره وگرنه فقط باعث نابودی خودت خواهی شد.
حتی مقاوم ترین و شجاع ترین آدم ها هم ترس های خودشون رو دارند...
ترس از تنها موندن بزرگترین ترس دنیاست!
سوکی به من یاد داد که یک رهبر باید هر کاری که از دستش برمیاد برای تیمش انجام بده .
سوکی بهم یاد داد که چجوری همزمان میشه هم یه دختر بود و هم یه جنگجو.
آیرو به من یاد داد که قدرت همه چیز نیست
و مهم نیست که چه اتفاقات بدی برایت بیفتد...همیشه باید سعی کنی خودت رو با چیزهایی که
ازشون لذت میبری سرگرم نگه داری تا دلگرم بشی و بتونی به زندگیت ادامه بدی.
می به من یاد داد که قدرت عشق خیلی قوی تر از ترسه.
مهم نیست که چقدر حس میکنی زندگیت کسل کننده و مزخرفه
بالاخره یه روزی هر آدمی میتونه عشق و شادی واقعی رو تو زندگیش بدست بیاره.
حتی...
مرد کلم فروش هم به من یاد داد که نباید بزاری شکست متوقفت کند.
دوباره بلند شو و سخت تر تلاش کن.
کورا به من یاد داد که چقدر یک زن میتونه قدرتمند باشه ... چه از لحاظ فیزیکی و چه ذهنی.
توان یک زن فقط به این نیست که چقدر میتونه قبل از اینکه شکسته بشه دووم بیاره
بلکه بیشتر اینکه بعد از شکسته شدن تا کجا میتونه ادامه بده.
کورا یاد داد که توی زندگی هر کسی موقعیت هایی پیش میاد
که آدما سخت ترین دوران عمرشونو تجربه میکنند
و مهم نیست که شرایط چقدر واست دشوار بشه
مهم اینکه چجوری بتونی با اون شرایط کنار بیای.
و وقتی که اون دوران رو سپری کردی ببینی به چه آدمی تبدیل شدی...
درد و رنج اون دوره قوی تر و عاقل ترت کرده یا باعث شده ضعیف تر و ترسو تر از همیشه بشی.
کورا نشون داد که چجوری میشه با این مشکل کنار اومد...
چطور میشه از درد در جهت پیشرفت استفاده کرد.
کورا اهمیت ارجعیت دادن دیگران به خود رو به من یاد داد.
بولین به من یاد داد که دوستِ یک دختر بودن گاهی حتی بهتر از دوست پسر یه دختر بودنه.
میتونی به جای لمس کردن بدنش، قلبش رو لمس کنی.
به جای جلب کردن نظرش ، اعتمادش رو جلب کنی
و بجای زیاد کردن اشک هاش، خنده هاشو...
گاهی وقتا فاصله ی بین دوستا زیاد میشه و حس میکنی که تیمت از هم پاشیده
ولی هیچوقت فراموش نکن که دوستات حتی در دورترین نقاط دنیا هم
به فکرت هستند و بهت اهمیت میدن.
ماکو به من یاد داد که دروغ گفتن و اشتباهات خودت رو تقصیر بقیه انداختن
فقط شرایط رو بدتر از اینی که هست میکنه.
وقتی شرایط سخت میشه لازمه هر کاری از دستت بر میاد انجام بدی
تا خانواده ت رو کنار هم نگه داری حتی اگه مجبور بشی به کارهای خلاف روی بیاری...
خانواده ت ارزشش رو دارند!
آسامی به من یاد داد که گاهی برای انجام کار درست مجبوری حرف های دیگران رو زیر پا
بگذاری.... حتی عزیزترین کسانت رو.
گاهی آدم هایی که اول ازشون خوشت نمیاد
تبدیل به آدمایی میشن که نمیتونی زندگی بدون اونا رو تصور کنی!
آمون به من یاد داد که دروغ گفتن برای رسیدن به چیزهایی که باورشون داری
اشتباه محض ست.
پشت هر ماسکی، یک آدمی هست...
با یک داستان...
که تو ازش بی خبری...
آدم هایی که فکر میکنی سرد و بی روح اند زمانی مثل خودت پر از انرژی و زندگی بودند...
و این تراژدی زندگی ست!
و شخصا باید بگم تاثیری که هر یک از این شخصیت ها روی من گذاشتند غیر قابل تصوره.
شاید شما هم این احساسو کرده باشین که مجموعه انیمیشن های آواتار تونسته عوضتون کنه.
خیلی وقتا شاید پیش اومده که حس کردین زندگی و حتی شخصیتتون چقدر شبه یکی از
شخصیت های انیمیشن است.
آواتار بزرگترین درس دنیا رو به ما یاد داد...
مردم رو با عناصری که کنترل میکنند قضاوت نکن. شاید در ظاهر دشمنت به نظر بیان ولی اگر
دقیق تر نگاه کنی میبینی که همه هدف مشترکی دارین.
و خانواده...
خانواده چیزی فراتر از روابط نژادی ست
خانواده ی تو همه ی کسانی میشوند که دوستت دارند و تو هم آنها را دوست میداری.
شما از آواتار چه یادگرفتید؟
کدوم یک از دیالوگ های انیمیشن بیشتر از همه شما رو تحت تاثیر قرار داده؟
با ما در بخش نظرات در ارتباط باشید.
سلام به دوستان گلم و همه ی شماهایی که مثه خودم عاشق انیمیشن آواتار هستید